باز هم صدای سه تار و گیتار می آید
از یک اتاق تاریک و دربسته می آید
به گمانم بازهم عاشقی دلش شکسته
باز هم بغضش در سکوت شب شکسته
نزدیک که شدم
صدای گریه سه تار می آمد
با نتی لرزان می گفت
بمان بی تو میمیرم
درهم پیچید صدای گیتار و گفت
لحظه رفتن است رفتنی همیشگی
در را که گشودم دیدم سه تارم را
تکیه بر دیوار نگاهش خیره به پنجره
یکی شد حق حقم با حق حقش
بی اختیار نوازش کردم تارهایش را
گره خورد بغضم با بغضش
زیر لب گفتم غصه نخور من با توام
#عسل-شبرو