یه کاغذ بی خط روی میزم
انگار خط کشی کرده مدادم
واژه های پیچ در پیچ و درهم
نشستند یکی یکی تو یه خط
مدادم تو دستم می لرزه
شاکیه از یه بغض شکسته
اشک از چشام میاد گوله گوله
دیدم قدم می زد با او شونه به شونه
انگار تموم شد قصه من با او از این لحظه
همه جای کاغذ خط خطی شده
یه خط بیشتر نمونده
کاش می شد همه اینا یه خواب بد باشه
اینم از این خط آخر
نقطه چین گذاشتم آخر خط....
#عسل_شبرو
ساعتها و روزها در گذرند
اما دلشوره عجیبی است در من
باز واژه ها سکوت کردند در من
مثل این است جایی در قفس ماندند
می لرزد قلم در دستم
آمده یک روز دیگر بازهم
اما نمی دانم این بار چه بگویم
شرمم می آید که نکند این بار هم
پنجره بگشای
صدای بهارآمده
ببین همه جا عطرآگین شده
ببین سنگ فرش
گلها را
ببین رنگین کمان شادی را
از یاد ببر غمها را
بار دیگر خنده بهار صدا زده تو را
#متن و دکلمه عسل شبرو